-
درک کردن دختر....
چهارشنبه 10 مهر 1392 21:04
✔ســــ ـــ ـــخت است... سخت است درک کردن دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را خودش میـــ ــداند و دلش ... که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛ که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ... بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ... ... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس...
-
گفت و گو با خدا
جمعه 5 مهر 1392 17:10
گفتم: سلام ! فرمود : سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58 یس) بر آنها سلام (و درود الهى) است این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان گفتم : خستهام گفتی : لاتقنطوا من رحمة الله از رحمت خدا نا امید نشید- زمر/53 گفتم : هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی : ان الله یحول بین المرء و قلبه خدا حائل هست بین انسان و قلبش!...
-
گناه
چهارشنبه 3 مهر 1392 20:44
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است................. وقتی که خندیدیم گفتن دیونه است.................. وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره............................. وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش............................. وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه................................................... وقتی که ساکت شدیم...
-
غم
چهارشنبه 3 مهر 1392 20:43
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد
-
خدایا دوستت دارم
جمعه 22 شهریور 1392 17:43
نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا خدایا دوستت دارم ، واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم تو...
-
دختر که باشی ...
جمعه 22 شهریور 1392 17:41
בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونـــے اَوّلــــیـטּ عِشــق زنـבگیـتــ پـــِבرتـــﮧ בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونـــے مُحکــَم تــَریـטּ پَنــآهگــاه בنیــآ آغــوشِـ گــَرمـِ پـــِבرتـــﮧ בخـتــَــر ڪـﮧ بــآشے میـבونــے مــَرבانـــﮧ تـَریـטּ בستـــــے ڪـﮧ مـیتونے تـ ـو בستـِـت بگیـــریو בیگـﮧ اَز هـــیچے نَتــَرسے בســــتاے...
-
اغوش خدا
جمعه 22 شهریور 1392 17:29
خدایا سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن ! خدایا سرده این پایین، ببین دستامو میلرزه، دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه ! بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا میبینی بگو گاهی که غمگینم، تو هم دلتنگ و غمگینی ! کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته، یه عمر یادمون رفته،...
-
خدایا....
جمعه 22 شهریور 1392 15:57
خداجون میشه درو باز کنی؟بسه دیگه کم آوردم..!!
-
باش
جمعه 22 شهریور 1392 15:54
باش! همیشه باش، خوب و خوش باش، مهم توئی، مهم شادی توست، حتی وقتی دیگری برایت گل می آورد... آخر میدانی، فقط تو مهمی، تو.. می بینی! من، تو را باور کرده ام. تو هم خودت را باور کن...
-
تغییر دادن
جمعه 22 شهریور 1392 15:53
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می...
-
کلبه عشق
یکشنبه 17 شهریور 1392 15:42
گفتم غم تو دارم / گفتا گمشو کصافط گفتم که مال من شو / گفتا با این قیافت؟ گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا وفا را ول کن چنده حقوق پایه ت؟ گفتم که پول ندارم اما پراز شعورم گفتا شعور نداری بی پول بی نزاکت گفتم مگر چه کردم / گفتا که خواستگاری گفتم مگر که جرم است / گفتا بی مایه ، آرى
-
امتحان عشق
یکشنبه 17 شهریور 1392 12:11
درجلسه امتحان عشق من مانده ام و یک برگه سفید!!!! یک دنیا حرف ناگفتنی ویک بغل تنهایی و دلتنگی.... درد دل من دراین کاغذ کوچک جا نمیشود!!!! دراین سکوت بغض اور قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!!! وبرگه سفیدم عاشقانه قطره را به اغوش میکشد!!!! عشق تو نوشتنی نیست.... دربرگه ام کناره ان قطره یک قلب کوچک میکشم!!!! وقت تمام است...
-
تقاص
شنبه 16 شهریور 1392 19:04
تنهایی یعنی امشبم روی تختت دراز بکشی اهنگ بذاری و بازم به نبودش فکر کنی به حرفایی که باهم میزدید به اینکه با غریبه ای رفته و مثل همیشه چشمات... تقاص پس بدن....!!!!!!!!!!!
-
تنهایی
شنبه 16 شهریور 1392 18:51
-
تجارت
شنبه 16 شهریور 1392 18:47
چه تجارت ناشیانه ای بود اون همه نازی که من از تو خریدم..........
-
گذشت
شنبه 16 شهریور 1392 17:55
-
جاذبه زمین
شنبه 16 شهریور 1392 17:53
تنها یک سقوط است که جاذبه ی زمین مسئول آن نیست ؛ و آن فرو افتادن در برابر پروردگار است ..
-
مرغان مهاجر
شنبه 16 شهریور 1392 17:53
میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد ... شاید امّا ... دل بسته ترین است ...
-
امید
شنبه 16 شهریور 1392 17:51
خدا در مکان های دور از انتظار ؛ به دست افرادی دور از انتظار ؛ و در مواقعی تصور ناپذیر ؛ معجزات خود را به انجام می رساند ... برای آن مهربان ِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد !... همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست
-
حس تفاهم
شنبه 16 شهریور 1392 17:46
جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم تو به فراغت من به فراقت یک حرف تفاوت که مهم نیست.....
-
تنهایی
شنبه 16 شهریور 1392 17:43
در هیاهوی زندگی دریافتم ؛ چه بسیار دویدن ها که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم ، چه بسیار غصه ها که فقط باعث سپیدی موهایم شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود ، دریافتم کسی هست که اگر بخواهد "می شود" و اگر نخواهد "نمی شود" به همین سادگی ... کاش نه میدویدم و نه غصه می خوردم...
-
زیبا
شنبه 16 شهریور 1392 17:29
-
عشق
شنبه 16 شهریور 1392 17:24
-
داستان زیبای ارزو وامید
شنبه 16 شهریور 1392 16:50
سلام تنها بودم باکوله باری از غم مامانم رو سالهاپیش از دست داده بودم و نامادری داشتم هرروز برادر هام بانامادری ام در کشمکش بودند .ومن هر روز خونه خاله ام بودم ۱۳ سال داشتم که دوستم به من پیشنهاد دوستی با پسر دایی اش را داد شب و روز به این پیشنهاد فکر کردم وبه تنهایی هام بلاخره تصمیم گرفتم وپیشنهادش رو قبول کردم اینطور...
-
داستان زیبای احسان و زهرا
شنبه 16 شهریور 1392 16:28
سلام راستش نمیدونم از کجا شروع کنم من ۱۸ سالم بود که وارد دانشگاه شدم راستش نمیخوام بگم من از اونایی هستم که با هیچ کسی رابطه نداشتمو و... و بعدش وارد دانشگاه شدم من قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم با دخترای زیادی رابطه داشتم ولی هیچکدومشونو دوس نداشتم یعنی کلا تا قبل دانشگاه به عشق اعتقاد نداشتم و عشقو یه چیز مزخرف...
-
دعا کن برام
شنبه 16 شهریور 1392 16:21
یادته بهت میگفتم اگه تو بری میمیرم حالا تو رفتی و نیستی پس چرا من نمیمیرم؟؟؟!!! چرا هستم ؟؟؟چرا موندم؟؟؟ چجوری طاقت میارم؟؟؟ چجوری من دلم اومد روی مزارت گل بذارم؟؟؟؟ جای خالیتو چجوری میتونم بازم ببینم؟؟؟؟ دیگه چشمامو نمیخوام نمیخوام دیگه ببینم!!! وای چجوری دلم اومد جسم سردتو ببوسم؟؟؟ من که اتیش میگرفتم چی باعث شد که...
-
بغض
شنبه 16 شهریور 1392 16:02
حرف های دلم را فقط روزی مورچه ها خواهند فهمید.... روزی که در زیر خاک بغض گلویم را به تاراج میبرند....
-
بوسه
شنبه 16 شهریور 1392 16:01
بوسه هایم را فروختم دفتر خاطرات و تموم شعرهایم را سوزاندم چمدانم را برداشتم و رفتم دنبال کار خودم به قیمت یک عمر ازادی .............
-
معرفی
شنبه 16 شهریور 1392 15:56
سلام به همه ی دوستان من کتایون هستم و سعی میکنم همیشه مطالب زیبا بگذارم براتون راستی نظر یادتون نره بذارید که وقتی نظراتون رو میخونم انرزی میگیرم مرسی ...........
-
هوس
شنبه 16 شهریور 1392 15:47
عاشق هوس های عاشقانه ام دست هایت را به من بده به جهنم که مرا به جهنم میبرند بخاطر عشق بازی باتو!!! تو خود بهشتی.....