✔ســــ ـــ ـــخت است...
سخت است درک کردن
دخــــ ـــــتری که غــ ـــم هایـــــ ـش را
خودش میـــ ــداند و دلش ...
که همه تنـــ ـــــ ـــــها لبــــخـــندهایش را میبینند ؛
که حســــ ــــــ ـــــرت میـــــخورند
بـــخاطر شاد بودنــــ ــــ ـــش ...
بخاطر خنده هایـــــــ ــــــــ ــــش ...
... و هیــــــ ـــــــــ ــــــچکس
جز همان دختـــــ ـــــر نمیــ ـــداند چقدر تنهاســ ـــــت ...
که چقدر میـــــــــ ـــــــ ـــــترسد ...
از باخـــــــــ ــــــــتن ...
از اعتــــ ــــــ ــــــمادِ بی حاصلش ...
از یــــــ ـــــــــ ــــــخ زدن احساس و قلبــــــ ـــــــ ــــش ...
از زندگــــــ ـــــــــــ ــــــی ...✔
گفتم: سلام !
فرمود: سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحیمٍ (58 یس)
بر آنها سلام (و درود الهى) است این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان
گفتم: خستهام گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
از رحمت خدا نا امید نشید- زمر/53
گفتم: هیشکی نمیدونه تو دلم چی میگذره گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
خدا حائل هست بین انسان و قلبش! -انفال/24
گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم-ق/16
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی! گفتی: فاذکرونی اذکرکم
منو یاد کنید تا یاد شما باشمبقره/152
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟ گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیک باشه احزاب/63
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
کارایی که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه یونس/109
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره کنی تمومه! گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟ گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه-بقره/143
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
مردم به چی دلخوش کردن؟! باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن- یونس/58
گفتم: اصلا بیخیال! توکلت علی الله گفتی: ان الله یحب المتوکلین
خدا اونایی رو که توکل میکنن دوست داره -آل عمران/159
گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میکنن. اگه خیری بهشون برسه، امنو آرامش پیدا میکنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میکنن -حج/11
گفتم: حالا چگونه به تو برسم؟من کجا و تو کجا؟
گفتی: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ-186 بقره
و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من سؤال کنند، (بگو من نزدیکم! دعاى دعا کننده را، به هنگامى که مرا مىخواند، پاسخ مىگویم! پس باید دعوت مرا بپذیرند، و به من ایمان بیاورند، تا راه یابند (و به مقصد برسند)!
گفتم: آنقدر در زندگی ام گناه کرده ام که روی برگشت را ندارم؟
گفتی: قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (53 زمر)
::.بگو: «اى بندگان من که بر خود اسراف و ستم کردهاید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مىآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
گفتم: بعد از اینکه توبه کردم باید چه کرد؟
گفتی: فَمَنِ اتَّقى وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (35 اعراف)
::.کسانى که پرهیزگارى پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند (و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند)، نه ترسى بر آنهاست و نه غمناک مى شوند.
گفتم: حالا که مرا پذیرفتی،مرا تنها نگذار!
گفتی: إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (128 نحل)
::.خداوند با کسانى است که تقوا پیشه کردهاند، و کسانى که نیکوکارند.
وقتی که گریه کردیم گفتن بچه است................. وقتی که خندیدیم گفتن دیونه است.................. وقتی که جدی بودیم گفتن مغروره............................. وقتی که شوخی کردیم گفتن سنگین باش............................. وقتی که حرف زدیم گفتن پر حرفه................................................... وقتی که ساکت شدیم گفتن عاشقه................................................... حالا ام که عاشقیم می گن گناه
فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری غم را دیگر چرا آفریدی؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد
نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه
به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
خدایا
سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن !
خدایا
سرده این پایین، ببین دستامو میلرزه،
دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه !
بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا میبینی
بگو گاهی که غمگینم، تو هم دلتنگ و غمگینی !
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته، یه عمر
یادمون رفته، زمین دار مکافاته !
خدایا
وقته برگشتن، یه کم یا من مدارا کن
شنیدم گرمه اغوشت
اگه میشه منم جا کن..!!
خداجون میشه درو باز کنی؟بسه دیگه کم آوردم..!!
باش!
همیشه باش،
خوب و خوش باش،
مهم توئی،
مهم شادی توست،
حتی وقتی دیگری برایت گل می آورد...
آخر میدانی،
فقط تو مهمی،
تو..
می بینی!
من،
تو را باور کرده ام.
تو هم خودت را باور کن...
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:
"کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم.
بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم.
اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم ، شاید میتوانستم دنیا را هم تغییردهم!"
گفتم غم تو دارم / گفتا گمشو کصافط گفتم که مال من شو / گفتا با این قیافت؟ گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا وفا را ول کن چنده حقوق پایه ت؟ گفتم که پول ندارم اما پراز شعورم گفتا شعور نداری بی پول بی نزاکت گفتم مگر چه کردم / گفتا که خواستگاری گفتم مگر که جرم است / گفتا بی مایه ، آرى
درجلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید!!!!
یک دنیا حرف ناگفتنی
ویک بغل تنهایی و دلتنگی....
درد دل من دراین کاغذ کوچک جا نمیشود!!!!
دراین سکوت بغض اور
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!!!
وبرگه سفیدم
عاشقانه قطره را به اغوش میکشد!!!!
عشق تو نوشتنی نیست....
دربرگه ام کناره ان قطره
یک قلب کوچک میکشم!!!!
وقت تمام است
برگه ها بالا...........
تنهایی یعنی امشبم روی تختت دراز بکشی اهنگ بذاری و بازم به نبودش فکر کنی به حرفایی که باهم میزدید به اینکه با غریبه ای رفته و مثل همیشه چشمات...
تقاص پس بدن....!!!!!!!!!!!
چه تجارت ناشیانه ای بود اون همه نازی که من از تو خریدم..........