نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه
دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه
به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا
من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم
کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم
تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی
نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی
خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی
همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی
بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم
نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم
خدایا
سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن
اگه میشه فقط گاهی بیا دست منو "ها" کن !
خدایا
سرده این پایین، ببین دستامو میلرزه،
دیگه حتی همه دنیا به این دوری نمی ارزه !
بگو گاهی که دلتنگم، از اون بالا میبینی
بگو گاهی که غمگینم، تو هم دلتنگ و غمگینی !
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته، یه عمر
یادمون رفته، زمین دار مکافاته !
خدایا
وقته برگشتن، یه کم یا من مدارا کن
شنیدم گرمه اغوشت
اگه میشه منم جا کن..!!
خداجون میشه درو باز کنی؟بسه دیگه کم آوردم..!!
باش!
همیشه باش،
خوب و خوش باش،
مهم توئی،
مهم شادی توست،
حتی وقتی دیگری برایت گل می آورد...
آخر میدانی،
فقط تو مهمی،
تو..
می بینی!
من،
تو را باور کرده ام.
تو هم خودت را باور کن...
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:
"کودک که بودم میخواستم دنیا را تغییر دهم . بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم.
بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم.
اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم ، شاید میتوانستم دنیا را هم تغییردهم!"
گفتم غم تو دارم / گفتا گمشو کصافط گفتم که مال من شو / گفتا با این قیافت؟ گفتم زمهر ورزان رسم وفا بیاموز گفتا وفا را ول کن چنده حقوق پایه ت؟ گفتم که پول ندارم اما پراز شعورم گفتا شعور نداری بی پول بی نزاکت گفتم مگر چه کردم / گفتا که خواستگاری گفتم مگر که جرم است / گفتا بی مایه ، آرى
درجلسه امتحان عشق
من مانده ام و یک برگه سفید!!!!
یک دنیا حرف ناگفتنی
ویک بغل تنهایی و دلتنگی....
درد دل من دراین کاغذ کوچک جا نمیشود!!!!
دراین سکوت بغض اور
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!!!
وبرگه سفیدم
عاشقانه قطره را به اغوش میکشد!!!!
عشق تو نوشتنی نیست....
دربرگه ام کناره ان قطره
یک قلب کوچک میکشم!!!!
وقت تمام است
برگه ها بالا...........
تنهایی یعنی امشبم روی تختت دراز بکشی اهنگ بذاری و بازم به نبودش فکر کنی به حرفایی که باهم میزدید به اینکه با غریبه ای رفته و مثل همیشه چشمات...
تقاص پس بدن....!!!!!!!!!!!
چه تجارت ناشیانه ای بود اون همه نازی که من از تو خریدم..........
تنها یک سقوط است که جاذبه ی زمین مسئول آن نیست ؛
و آن فرو افتادن در برابر پروردگار است ..
میان مرغان مهاجر آن که در انتهاست شاید ضعیف ترین باشد ...
شاید امّا ...
دل بسته ترین است ...
خدا در مکان های دور از انتظار ؛
به دست افرادی دور از انتظار ؛
و در مواقعی تصور ناپذیر ؛
معجزات خود را به انجام می رساند ...
برای آن مهربان ِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد !...